نوشته اصلی توسط
باران باران
مادرسالاری نمیشه گفت چون ایشون خیلی از خودگذشته هستن اما فکر میکنن هرچی خودشون بگن به نفع همه هست و درسته حتی همیشه میگن حتی اگر حرف مادری به ضرر فرزندش هم باشه اما اگر اون رو بپذیره خداوند قضیه رو بر میگردونه و به نفعش میشه. در موارد دیگه فکر کنم انقدر تأثیر روی شخص من احتمالا زیاد بوده که نمی تونم بفهمم واقعا ایشون تصمیم گرفته یا من. مثلا کاملا مطمئنه که من رفیق نمیگیرم به همینخار میگه ازدواج نه ولی برو از هر جا می خوای رفیق بگیر...
مخالفت ایشون در بیشتر موارد به شکل تأثیر روحی شدیده مثلا همین موردی که درباره پذیرفتن حرف مادرها گفتم. آدم اگر جز اینکارو بکنه وسوسه میشه که حتما شکست درکاره. یا مثلا موقع انتخاب رشته دبیرستان با اینکه کلاسهای مربوط به درس ریاضی برام خیلی غیرقابل تحمل بود اما ایشون اون زمان با یک جمله آب پاکی رو روی دستم ریختن . بهم گفتن ببین این چند سال با سرعت برق میگذره اما اگر ریاضی و انتخاب نکنی بعد از اون تو میمونیو پشیمونی و دیگه فرصت برگشتن به این روزا و جبران هم نداری...
البته بمن خیلی سخت گذشت او چند سال ولی الان پشیمون نیستم که ریاضی خوندم . گاهی هم فکر میکنم شاید همون فشارها هم بی تأثیر در حالات روحی خراب الان من نبوده...!
Sent from my HUAWEI G510-0200 using Tapatalk